Foot Parastan
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

داستان میسترس سحر

Go down

داستان میسترس سحر Empty داستان میسترس سحر

Post  Admin Tue Feb 19, 2013 5:59 pm

من امروز مي خوام داستان خودمو براتون تعريف كنم. dastan tavote kase dige neveshte shode va rooye web peida kardam.


من ميسترس سحر هستم واز بچگي حس ميسترس بودن و داشتن بخاطر همين به كشور هايي كه سفر كردم هر وسيله اي كه ديدم و خريدم تا در اينده با سگ خودم و باهاش ادب کنم.

خونه ي ميسترسي ای درست كردم و 2 اتاق مخصوص شكنجه هست من پاهاي بسيار زيبايي دارم كه هر پسري رو ميتونه از پا دربياره.

يه روز تو روم بودم كه ديدم يه پسر داره دنبال ميسترس ميگرده بهش پي ام دادم و وب گرفتم قيافه ي بدي نداشت التش هم بد نبود

شمارش و گرفتم و بهش زنگ زدم كه بياد به من گفته بود طاقت هر نوع شكنجه اي رو داره.

من ساعت 9 شب باهاش قرار گزاشتم و لباس هاي ميستريسيم رو پوشيدم و شلاق و ورداشتم منتظر شدم بياد دلم ميخواست يه دقيقه دير كنه تا حسابي تنبيهش كنم اما دير نكرد و به موقع امد در زد و در و براش باز كردم يه لباس اسپرت پوشيده بود و من و ديد سلام كرد من جوابشو ندادم و رفتم نشستم رو مبل اونم همينطور منتظر وايساده بود گفتم در و به بنده و همونجا لباس هاشو در بياره و لخت 4 دست و پا بياد پيشه من اونم لخت شد و 4 دست و پا امد منم یه صندل پاشنه دار پام بود يه خورده با پام با لب و دهن و دماغ و چشمش بازي كردم و پاشدم روش نشستم و گفتم بره تو اتاق اونم يواش ميرفت وقتي اتاق و ديد شكه شد ولي به روش نياورد و من اول قلادش و بستم بعد بستمش به چوبي كه به دو طرف ديوار بود مثل حرف ايكس در امده بود فقط جاي باسنش سوراخ بود كه اونم باسه كردنش بود.ميخواستم جلسه ي اول اينقدر زجر بكشه اگه نميتونه ديگه وقت من و نگيره التش گنده شده بود و سيخ وايساده بود. بعد گفتم تو الان يه خوك بي مصرفي كه من ميتونم بكشمت پس هيچ گوهي بدونه اجازه من نميخوري و هرچي گفتم درست اجرا مي كني. اونم گفت چشب و منم با پا زدم تو التش و گفتم ميگي چشم ميسترس سحر اونم گفت چشم ميسترس سحر بازم با پا زدم تو التش و گفتم چشم میسترس سحر چی؟؟؟ زوزه کنان گفت چشم میسترس سحر از این به بعد میگم چشم میسترس سحر باز با پا زدم تو و التش و گفتم چی میگی؟؟؟گفت میگم چشم میسترس سحر و دوباره یکی زدم و گفتم چی نشنیدم. بلند تر گفت چشم میسترس سحر . با پا چند تا دیگه زدم و اون بازم گفت چشم میسترس سحر و تورو خدا بسه دیگه فهمیدم دیگه گوه بخورم چیزه دیگه ای بگم

منم گفتم خفه شو من تصمیم میگیرم کی بسه و چند تا زدم و همینطور میگفت تا بس کردم و گفتم خوب اول ميزنمت و شلاق برداشتم و گفتم با هر ضربه ميشموري ميگي مرسي ميسترس سحر اولين ضربه كه خورد گفت مرسي ميسترس سحر دو مرسي ميسترس سحر هر ضربه رو محكم ميزدم و كامل جاش سرخ ميشد و بعضي موقع ها ام به التش ميزدم و اون داد و فرياد ميزد و گريه ميكرد.

100 صدمین ضربه و زدم چیزی نگفت فقط بلند بلند داد می زد و زجه می کشید با تهه پاشنه کفشم فشار دادم رو زخمش و گفتم نشنیدم چندمی بود توله؟؟؟

داد زد ای اییییییییییییییییی 100 گفتم 100 چی؟؟؟تازه فهمید و گفت فشار ندین خواهش میکنم 100 ممنون میسترس سحر گفتم اها حالا شد اما بازم غلطه چون هر عددی من بگم درسته و پاشنه کفشم مثل وقتی که سیگارم و له می کنم رو زخمش فشار می دادم گفت گوه خوردم به خدا گوه خوردم هرچی شما بگین چشم چشم به بخشید ارباب بعد با شلاقم شروع کردم به زدن و و گفتم 48 بشمار حیوون و گفت چشم میسترس سحر و

اییییییییییییییییییی 49 ممنون میسترس سحر

اخخخخخخخخخخخخ 50 ممنون میسترس سحر تورو خدا به بخشید

ديگه ناي حرف زدن نداشت بعد گفتم تو چي هستي

گفت من خوك بي ارزش شما هستم بعد ولش كردم و قلادش و گرفتم و دنبال خودم كشوندمش نميتونست راه بياد و همينطور كشيده ميشد رو زمين…

Admin
Admin

Posts : 32
Join date : 2013-02-04

https://footparastan.forumotion.com

Back to top Go down

داستان میسترس سحر Empty داستان میسترس سحر2

Post  Admin Tue Feb 19, 2013 6:00 pm

من رو مبل نشستم و پام رو گزاشتم زمين و گفتم يالا با اون زبون بي ارزشت پام و ليس بزن اونم شروع كرد ليس زدن منم ميخنديدم و ميگفتم اينقدر حال ميده بعد از اين همه كتك خوردن داري پام رو ليس ميزني يالا از سرورت تشكر كن كه تنبيهت كرد و گفت مرسي ميسترس سحر كه من و تنبيه كردين منم ميخنديدم بعد از 5 دقيقه كه پام و ليس زد و حالش جا اومد بردم تو اتاق و بستمش به همون چوب اما پايين تر كه سرش روبرو ك. من باشه بعد رفتم ك.ر مصنوعي رو بستم و امدم ك.ر مصنوعي رو كه ديد ترسيد رفتم جلوش وايسادم گفتم به اين ميگن ك.ر نه اون هسته خرمات حالا مثله يه دختر ج.ده ساك ميزني اونم كرد تو دهنش ولي عقب جلو كم ميكرد كلش و گرفتم و ميكشيدم عقب جلو بعد عادت كرد و خودش اینکار و مثل یه سگ ج..ه ميكرد بعد بازش كردم و ك.نش و تنظيم كردم با سوراخ چوب و رفتم پشتش شروع كردم به كردن اونم گريه ميكرد و اه و اوه ميكشيد بعد دستم رو از بقل چوب بردم و ك.رش و گرفتم و ميكشيدم و ميكردمش اونم داد ميزد و گريه ميكردو بعد ك.رم و باز كردم و رفتم بازش كردم و مثل يه گوشت لخت افتاد رو پام با پام صورتشو بلند كردم و بعد يه داد بلند زدم و گفتم يالا بلند شو توله سگ اونم از ترس سريع بلند شد بعد سوارش شدم و گفتم برو اشپز خانه اون نميتونست راه بره منم گفتم واي به حالت اگه من بيفتم يا پام به زمين بخوره اونم ترسيد و يواش يواش رفت رفتم دمه يخچال ماست و ورداشتم ريختم تو يه ظرف گفتم بره تو حال من رو مبل نشستم و ماست و گزاشتم زير پام يه پام رو گزاشتم تو ظرف و يه پام رو سر توله سگم با پام سرش فشارش ميدادم تو ظرف تا بخوره اونم اروم اروم ميخورد و از بغل پام و زير پام ميخورد بعد پام و ليس زد و كامل تميز كرد بعد تلفن و انداختم جلوش و گفتم زنگ بزن بگو شب نيميري تويله اونم اول يه خورده خواهش كرد و بعد باچند ضربه ي من تو گوشش زنگ زد و گفت.بعد ديدم تمام بدنش كبود شده و سياه شده دلم به حالش سوخت ولي لياقتش همينه بعداز موهاش كشوندمش بردمش تو يه اتاق ديگه بستمش به تخت بعد خودم لخت شدم و افتادم روش و ك.رش رو با دست فشار ميدادم توري فشار مي دادم كه اگه يه خوره ديگه فشار ميدادم اون بيضه هاش و سياه ميشد ولي بد بخت نميتونست حرف بزنه چون پام و کرده بودم تو دهنش شروع كرد گريه كردن من پاشدم و با پام اشكاش و پاك كردم و دهنش و باز كردم و شاشيدم تو دهنش اونم تا اخرين قطره رو خورد بعد نشتم و كامل ك. و كونم و تميز كرد كه ابش در امد ابش ريخت رو تخت و تخت و كثيف كرد منم گفتم كثافت نگاه كن چي كار كردي تخت و كثيف كردي بازش كردم و بهش گفتم کناره تخت زانو بزنه و بعد با دستم سرش و فشار می دادم رو ابش و مجبورش کردم همه ابش و از رو تخت بخوره و همین طور که ابش و می خورد با پام محکم میزدم به کونش بعد دوباره بستمش و ك.ر خوابيدش و با پام نوازش كردم یه خورده با ک..ش بازی کردم تا دوباره شاخ شد بعد يه ضربه ي خيلي محكم با پام زدم تو ك.رش و پريدم روش و کسم و بردم نزدیک دهنش و التماس می کرد که بدم بخورتش منم نشستم رو صورتش و اون شروع کرد به لیس زدن سرش و گرفتم از موهاش فشار میدادم به ک.م و میگفتم یالا حیوون خوب بلیسش اینقدر لیس زد که یهو همه ابم امد و ریخت تو دهنش و با ولع تمام ابم و می خورد و نفس نفس میزد بعد بازش كردم ديدم ساعت 2 شده و خوابم مياد و چون فردا خيلي كار داشتم سوارش شدم و رفتم طرف تخت مخصوص.این تخت سر كون من يه سوراخ داره كه درست تنظيم ميشه رو سر نفره پاييني و صورت اون چفت كون من ميشه اون و بردم طبقه پايين تخت و خوابوندمش و صورتش و گزاشتم تو سوراخ خودمم رفتم خوابيدم و تخت و قفل كردم تا نتونه تكون بخوره و صورتش و تكون بده دقيقا نوك دماقش توي سوراخ كونم بود و صورت و لب و چشم و اينا پرس شده بود به بالشتك هاي باسنم و خوابيدم با نفس هاي اون قلقلكم مي امد ولي عادت كردم و خوابيدم .صبح پاشدم و پريدم جفت پا رو صورتش بيدارش كردم همينطوري که تو شوک بود دهنش و باز كردم و ريدم تو دهنش و بعد شاشيدم تو دهنش بازش كردم و بدون اينكه بزارم بره توالت يا صورت بشوره لخت از خودش و ك.ر شاخ شدش عكس گرفتم و گفتم لباس به پوشه و بعد پام و ليس زد و با لگد من به ك.رش از خونه افتاد بيرون و در و بستم بعد از 3 ساعت رفتم ديدم همينطور پشته در هست گفتم گمشو برو تويله كارت ندارم و كف صندلم و ليس زد و رفت.شب زنگ زدم و بعد از 5 تا بوق تلفن و برداشت حسابي فوشش دادم و گفتم توله سگ از اين به بعد من زنگ ميزنم با اولين زنگ ور ميداري و يه خورده برام از پشت تلفن پارس كرد و گوشي رو قطع كردم.

از اون به بعد او خوك كثيف شده برده ي من و بدون اجازه من هيچ گوهي نميخوره.


Admin
Admin

Posts : 32
Join date : 2013-02-04

https://footparastan.forumotion.com

Back to top Go down

Back to top

- Similar topics

 
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum